روزهای خوب باهم بودن

...

سلام فرشته ی خودم. امروز من و بابات تصمیم گرفتیم تا برات این وبلاگ را راه اندازی کنیم و خاطرات شیرینمون را برات بنویسیم.خاطرات شیرینی که با وجود تو داریم. البته گاهیم پراسترس 15 هفته هست که تو مهمون وجود من شدی.قدمت مبارک باشه. همیشه هدیه های خدا بهترینه.اما هدیه ی دادن تو ی چیز دیگست. امیدوارم بتونیم شکرگذار واقعی باشیم و البته امانت داری خوب. برات مینویسیم تا وقتی بزرگ شدی همه ی روزایی که برامون خاطره شده تو ذهنت شکل بگیره. امروز چهارشنبه 30 بهمن 1392. الان ساعت 19. بابایی هم طبق معمول سرکار ...
18 اسفند 1392

خاطرات

سلام عزیز دلم .امیدوارم حالت خوب باشه و توی شکم مامانی اذیت نباشی عزیزم برات بگم از روزایی که گذشته : وقتی جواب آزمایشم مثبت شد قند تو دل بابایی آب شده بود و از خوشحالی به 2تا مامان بزرگی خبر داد .اونام خیلی خوشحال شدن و حسابی تبریک گفتن       این شد که روزای خاطره انگیز ما آغاز شد و من باید حسابی مواظبت باشم عزیز مامانی. تو این 4 ماهی که گذشته دکترا 2بار حسابی ترسوندنمون : 1بار خانم دکتره اشتباه کرد و میخواست مامانیو غصه دار کنه  1بارم بعد از سفر قشم. آره عزیزم 2هفته پیش با بابایی و مامان جون (مامان بابایی) اینا و چندتا خانواده از دوستاشون (جلسه قرآن) رفتیم بندر و قشم. خیلی خوش گذشت .از اونجام برات به ...
18 اسفند 1392

تعیین جنسیت

سلام مامانی. خوبی عزیزم. خوبی دخترم آره دخملی؟. دیشب رفتیم دکتر و مشخص شد که ی دختر ناز و مامانی داریم و البته  بابایی میگه دختر بابا. تو نفس هر دوی ما هستی عزیزم بعد از دکتر به 2تا مامان بزرگی خبر دادیم.و اومدیم خونه مادرجونی. الان 1 هفتست اومدم اینجا که خانمی راحت تر باشه بابایی قند تو دلش آب شده و خیلی خوشحاله. منم که خودت میدونی دوستت دارم دخملی 18 هفته                 ...
18 اسفند 1392
1